متن دفاعیه پایان نامه جغرافیای تاریخی قرآن
نوشتار ذیل متن دفاعیه خانم سمیه یارمحمدی کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم از پایان نامه خود با عنوان جغرافیای تاریخی قرآن است که به راهنمایی اینجانب و مشاورت دکتر محمد جواد نجفی به انجام رسیده است.
سپاس مخصوص خدای بزرگ است که عقل را در وجود انسان به ودیعت نهاد، پیامبران را برای استفاده درست از این امانت الهی فرستاد و انسان هایی پاک سرشت و پیامبرگونه را در مسیر زندگی او قرار داد، آن هایی که ذرات وجودشان را در راه دانایی انسان به کار می گیرند تا ندای فطرت را در وجودش بیدار سازد، به امید این که در صراط مستقیم قدم بردارد.
تشکر می کنم از همه کسانی که در زندگیم پیامبرگونه ظاهر شدند و راه کسب علم و معرفت را به من نمایاندند، سپاس گزارم از تمام اساتید بزرگواری که در کلاس درس، راه زندگی را برایم روشن کردند و به ویژه قدر دانی می کنم از جناب آقای دکتر نکونام که علاوه بر آموزش انسانیت، اخلاق، صبر و عشق به یکتای هستی، مرا در همه مراحل نگارش پایان نامه یاری نمودند و با شکیبایی بسیار، بر صفحه، صفحه و خط به خط کار من نظارت کرده، تا عیب و نقص کار برطرف گردد. هم چنین سپاس گزارم از جناب آقای دکتر نجفی که مرا از مشاوره خود در این کار بهره مند ساختند.
موضوع این پایان نامه جغرافیای تاریخی قرآن است و در آن به جغرافیای تاریخی قصص و وقایع قرآنی پرداخته و تأثیر جغرافیای معهود عرب عصر نزول در قرآن بررسی شده است.
درباره پیشینه این موضوع باید گفت، آن چه در مورد جغرافیای تاریخی قرآن انجام شده است از یک کتاب و چند مقاله تجاوز نمی کند. در دوره معاصر برخی صاحب نظران در ضمن پاسخ به برخی شبهات قرآنی به صورت پراکنده به بعضی از موضوعات مربوط به جغرافیای تاریخی وقایع قرآنی پرداخته اند. هم چنین در زمینه باستان شناسی مقالاتی با نام جغرافیای قصص قرآن گرد آمده که فقط حاوی پرسش و پاسخ با پژوهشگران درباره مباحث باستان شناسی قرآن است. به علاوه در کتابی تحت عنوان جغرافیای نزول قرآن، جغرافیای جزیره العرب و بستر جغرافیایی نزول سوره های مکی و مدنی به رشته تحریر درآمده است. در کتاب باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن نیز، به مناطق جغرافیایی و آثار مربوط به انبیا در هر منطقه با رویکردی گزارشی پرداخته شده است. همچنین در پایان نامه نقش جغرافیا و تاریخ در تفسیر قرآن اهمّ منابع تاریخی و جغرافیایی اسلامی و معیارهای پذیرش یا رد گزارش های تاریخی و جغرافیایی و نقش داده های این علوم در رفع چالش های قرانی بررسی شده است؛ اما اثری که به طور جامع و با توجه به قرائن مأخوذ از عرب عصر نزول و جغرافیای حاکم بر عربستان در زمان پیامبر (ص) و مجموعه قصص قرآن، به جمع بندی نظرهای مختلف در مورد مکان های جغرافیایی قرآن بپردازد، وجود ندارد و هیچ کدام از آثار ذکر شده با چنین رویکردی به جغرافیای تاریخی قرآن نپرداخته اند.
درباره اهمیت این تحقیق گفتنی است که فهم دقیق آیات قرآن، به آگاهی های مقدماتی زیادی نیازمند است. یکی از این آگاهی ها، بازشناسی مکان های وقوع حوادث و قصص قرآنی می باشد، به دلیل این که در گذشته جغرافیای تاریخی صحیح قرآن کمتر مورد توجه بوده است، در بسیاری از تفاسیر مطالبی خرافی، اسرائیلی و یا دور از ذهن به چشم می خورد که با فهم صحیح جغرافیای تاریخی قرآن می توان، این نقیصه را از تفاسیر برطرف کرد و نیز از رهگذر این امر، فهم بستر جغرافیای تاریخی مطالب قرآن، تسهیل می گردد و دیگر نیازی به حفاری و کارهای باستان شناسی در مناطق گوناگون جهان مانند چین، هند و آفریقا که جغرافیای آن ها دور از معهودات عرب عصر نزول می باشد، نیست. همچنین نیاز به تطبیق هر مصداقی بر آیات قرآن نمی باشد. بنابراین روشن شدن جغرافیای تاریخی آیات و قصص قرآن نتایج علمی در بر خواهد داشت، و از رهگذر این تحقیق روشن می شود که تمام نقاط جغرافیایی مذکور یا مورد اشاره قرآن، معهود عرب عصر نزول بوده است یا نه؟ و مشخص گردیدن پاسخ این سوال و تایید این فرضیه که تمام نقاط جغرافیایی اشاره شده در قرآن، در جزیره العرب یا اطراف آن بوده است، بسیاری از اختلاف نظرها در این زمینه را برطرف می کند و زمینه را برای باستان شناسی و فرهنگ شناسی درست و دقیق اقوامی که در قرآن از آن ها یاد شده است فراهم می نماید.
این تحقیق در هشت فصل تنظیم شده است. برای رسیدن به جغرافیای تاریخی مذکور در قرآن ابتدا نگاهی به قصصی که در مورد جغرافیای تاریخی آن ها اختلاف نظر زیادی وجود نداشت گردیده و سپس به مواردی که درباره آن ها اقوال گوناکونی بیان شده بود پرداخته شده و نظرات مختلف با توجه به آیات، روایات، کتاب مقدس، کشفیات باستان شناسان و جغرافیای معهود عرب عصر نزول بررسی و در نهایت جمع بندی شده است.در فصل اول به موضوعاتی چون بیان مسئله، اهمیت، پیشینه، سئوالات و فرضیات تحقیق و نحوه آشنایی عرب عصر نزول با قصص قرآن پرداخته شده است.در این فصل برای روشن شدن میزان اطلاعات تاریخی جغرافیایی عرب عصر نزول و نحوه آشنایی آن ها با قصص قرآن ارتباطات تجاری عرب عصر نزول و مسیرهایی که برای برقراری این تعاملات می پیمودند بررسی گردیده و مشخص شده است که مهمترین راه های تجاری عربستان، راه های تجاری شمال آن سامان بوده که به شام و فلسطین و بین النهرین و ایران منتهی می شدند و بازار مشهور داخلی عرب ها یعنی دومه الجندل نیز در همین مسیر قرار داشته اند. هم چنین به جغرافیای حضور یهودیان و مسیحیان در جزیره العرب پرداخته شده است.
در فصل دوم نگاهی کلی به جغرافیای تاریخی قرآن گردیده و جغرافیای قصص قرآن به ترتیب تاریخ از آدم (ع) تا پیامبر اکرم (ص) مورد بررسی قرار گرفته و با توجه به قصصی که در مورد جغرافیای آن ها اختلاف نظر وجود ندارد، نمایی کلی از جغرافیای مذکور در قرآن به دست آمده است، تا در فصول بعدی با در نظر گرفتن جغرافیای معهود عرب عصر نزول در کنار شواهد دیگر به حل موارد اختلافی پرداخته شود. هم چنین جغرافیای مکان هایی که در مورد آن ها اختلاف نظر وجود داشته به فصول بعدی ارجاع داده شده است. در این فصل این نتیجه حاصل شده است که با نگاه به جغرافیای وقوع قصصی که مکان وقوع آن ها بدون ابهام می باشد، می توان گفت جغرافیای قصص قرآن در سرزمین عربستان، بیشتر در شمال، شمال غربی، جنوب غربی و غرب آن سامان در مکان هایی چون تبوک، مدین، یمن و مکه بوده و در خارج عربستان از یک سو در سرزمین های همجوار آن دیار، در کنار دریای سرخ، حبشه و مصر بوده است. هم چنین منطقه وقوع قصص قرآنی در همسایگان شمالی عربستان یعنی فلسطین، اردن، شام و عراق می باشد؛ بنابراین می توان احتمال داد، مناطقی که در قصص قرآنی، جغرافیای آن ها برای ما مبهم است از محدوده این مناطق فراتر نیست. این مناطق همان مکان هایی است که عرب عصر نزول با آن ها برای تجارت به آن جا آمد و شد داشته اند و با جغرافیای تاریخی شان به خوبی آشنا بوده اند.
در فصل سوم به جغرافیای وقوع قصه آدم (ع) پرداخته و اختلاف نظرها در مورد بهشت آدم(ع) و محل هبوط او بیان و بررسی گشته و این نتیجه حاصل شده است که بهشت آدم (ع) در آسمان نبوده؛ بلکه به دلیل تصریح آیات قران و گواهی کتاب مقدس و وجود روایاتی در این مورد، این مکان بر روی زمین بوده است. در بین مکان های ذکر شده برای این بهشت، هند و فارس و کرمان به دلیل دور بودن از جزیره العرب و عدم ارتباط مستقیم عرب عصر نزول با این نواحی نمی توانند صحیح باشند. سرزمین قدس نیز به دلیل عدم وجود شواهد کافی منطقه مورد نظر نیست و تنها مکان محتمل در این خصوص بین النهرین شمالی است؛ کشفیات باستان شناسان و نظر دانشمندان آن را تأیید می کنند.در مورد محل هبوط آن ها، جزیره سرندیب به دلیل دور بودن از جغرافیای عرب عصر نزول مکان مورد نظر نیست. کوه های آغری به دلیل مرتفع بودن و عدم تناسب به کارگیری واژه هبوط برای آن، منطقه ای نیستند که آدم (ع) پس از خروج به آن جا رفته باشد. به علاوه احتمالاً ذکر کوه های آغری در این باره ریشه در افسانه هایی داشته که در مورد فرود کشتی نوح نیز مطرح گشته اند که در فصل مربوط بررسی خواهد شد. سرزمین مکه به دلیل ویژگی هایی آب و هوایی خاص خود تا زمان حضرت ابراهیم (ع) خالی از سکنه بوده و نمی تواند محل هبوط آدم (ع) باشد؛ بنابراین احتمالاً آدم (ع) از منطقه شمالی بین النهرین به نواحی جنوبی آن هبوط کرده و اظهارات دانشمندان تاریخ تمدن مبنی بر شکل گیری اولین شهرها و تمدن های بشری در جنوب بین النهرین، تأیید کننده این نظر است.
در فصل چهارم جغرافیای وقوع قصه نوح (ع) بررسی گردیده و اختلاف نظر ها در مورد محل فرود کشتی نوح (ع) پس از طوفان بیان شده است. در مورد محل فرود کشتی نوح (ع) مشخص شد که به جز قول ضعیفی در مورد عربستان بقیه نظرها به مناطق شمالی عراق بر می گردد و بعید نیست که همه این نظرها به یک نظر بازگردد زیرا کوه های آرارات و ناحیه آمد و موصل و جزیره همه جزء مناطق شمالی عراق بوده و نزدیک شام می باشند. با توجه به این که دوره حضرت نوح (ع)، زمان نخستین دوران های بشری بوده است و ظواهر آیات قرآن بیان کننده این نکته اند که در سطح کره زمین در آن زمان قوم دیگری زندگی نمی کردند و خواست خدا بر هلاک همه آن ها بوده، پس طوفان فقط در دشت و کوه سرزمین آن ها رخ داده و آن قوم نابود شده اند. بنابراین باید محل فرود کشتی در همان منطقه ای باشد که قوم مذکور در آن زندگی می کردند و طوفان در آن مکان اتفاق افتاده است و یا مکانی در نزدیکی همان ناحیه باشد؛ بنابراین این منطقه، مکانی جز بین النهرین که محل سکونت قوم نوح (ع) بوده جای دیگری نیست. هم چنین با توجه به حدیث امام صادق (ع) مبنی بر نزدیکی مکان فرود کشتی به کوفه، این مکان در همان نزدیکی بوده است. علاوه بر این، احتمال وجود قبر حضرت نوح (ع) در نجف اشرف می تواند بیان گر این مطلب باشد که او و یارانش پس از طوفان در نزدیکی همان منطقه فرود آمده و زندگی کرده و به مناطق شمالی و غربی عراق مثل جزیره ابن عمر و شام و ... نقل مکان نکرده اند؛ بنابراین در بین مناطق ذکر شده برای محل هبوط کشتی، منطقه ای که احتمال صحت آن وجود دارد ناحیه موصل و جزیره است به شرط این که جزیره به معنی منطقه بین دجله و فرات مورد نظر باشد. با این فرض می توان گفت کشتی در ناحیه شمالی کوفه و در قسمت شرقی مکانی که آن را جزیره می نامند و در غرب منطقه موصل فرود آمده است. هم چنین با توجه به معنی لغوی واژه جودی می توان گفت احتمالاً محل فرود کشتی جایی بلند و سخت در اطراف کوفه بوده است زیرا علاوه بر دلایلی که قبلاً ذکر شد، فرود کشتی در چنین مکانی که بین دو رود دجله و فرات قرار دارد با فرود آمدن همراه با برکت کشتی و افراد سوار بر آن که قرآن به آن اشاره کرده، مطابقت دارد چون منطقه بین النهرین از مناطق پر برکتی بوده که توسط دجله و فرات احاطه گردیده و این ویژگی خاص در جنوب بین النهرین، باعث به وجود آمدن تمدن های کهن مثل سومر و بابل در این مکان بوده است. هم چنین این منطقه یکی از مناطق پر رفت و آمد برای عرب عصر نزول که شغل اصلی آن ها تجارت بوده و همراه با کاروان های تجاری خود همواره از جنوب بین النهرین برای داد و ستد با امپراطوری های ایران و روم عبور می کردند بوده است و آن ها با وقایع این ناحیه به خوبی آشنا بودند و درک درستی از مکان جودی که کشتی بر آن قرار گرفته داشته اند.
در فصل پنجم جغرافیای وقوع قصه هود (ع) بررسی شده و اختلاف نظر ها در مورد محل زندگی قوم عاد یعنی احقاف و سرزمین ارم و مدفن هود (ع) بیان گشته و مشخص گردیده که قوم عاد در ناحیه یا شهری به نام ارم زندگی می کردند. این شهر در جایی خوش آب و هوا و کوهستانی بر روی شن زار یا در نزدیکی شن زار و یا غیر مصون از شن های روان بنا شده بود. بنا به گواهی آیات قرآن که عادیان جانشین ثمودیان بوده اند و کشفیات باستان شناسان و وجود برخی روایات مبنی بر وجود مساکن عادیان در شمال عربستان و گواهی مورخین بر این امر که هود (ع) پیامبری در شمال عربستان بوده است، احتمالاً این مکان در شمال عربستان و نزدیک سرزمین حجر، در شرق آن، در نزدیکی مرزهای اردن و سوریه می باشد. این مکان بر سر راه ارتباطی بین جزیره العرب و عراق و شام بوده و کاروان های تجاری اعراب آثار باقی مانده از آن ها را در مسیر رفت وآمد خود مشاهده می کردند و جزء معهودات آن ها به شمار می آمده است. با پذیرش این نظر، شاید نیاز نباشد برای اثبات زیستگاه قوم عاد در جنوب عربستان که احتمالاً بر اساس نقل هایی است که ریشه در افسانه ها دارد، زیستگاه ثمودیان نیز به جنوب عربستان ربط داده شود، تا معمای محل سکونت عادیان حل گردد.
در فصل ششم به جغرافیای وقوع قصه اصحاب کهف پرداخته شده و موارد اختلافی در مورد جغرافیای غار اصحاب کهف و رقیم بیان و بررسی گشته است. در مورد جغرافیای غار اصحاب کهف مکان هایی چون اسکاندیناوی، ترکیه، آذربایجان و اسپانیا برای این غار از یک سو به دلیل عدم مطابقت با آیات قرآن و از سوی دیگر به دلیل بعد مسافت نسبت به عربستان و عدم قرار گیری در مسیر رفت و آمد کاروان های تجاری عرب ها منتفی می باشند. فقط با توجه به این که به احتمال زیاد منظور از غار افسوس در ترکیه أبسُس در مرز ترکیه و روم است و نه افسوس نزدیک یونان، احتمال بعیدی در مورد این غار باقی می ماند؛ چون از یک سو عرب ها با این منطقه ارتباط تجاری داشته اند و کاروان های تجاری آن ها برای داد و ستد با روم تا آن ناحیه آمد و شد داشته اند و از سوی دیگر در مورد این غار تحقیقات باستان شناسی صورت نگرفته است؛ اما با توجه به این که غار اصحاب کهف در نزدیکی شهر بزرگی بوده و غار أبسس به شهر بزرگ و معروفی در آن زمان نزدیک نبوده، این احتمال بسیار ضعیف می شود. با توجه به نتایج تحقیقات انجام شده تا امروز، به نظر می رسد از بین مکان هایی که برای غار اصحاب کهف ذکر کرده اند، غاری که در روستای رجیب در اردن است، محتمل ترین قول باشد؛ چون علاوه بر موقعیت جغرافیایی آن نسبت به جزیره العرب و ویژگی هایی که نشان از مطابقت فیزیکی غار با آیات مربوط به آن در قرآن دارد، نتایج تحقیقات باستان شناسان این احتمال را تقویت می کند. هم چنین در صورتی که پذیرفته شود این غار همان غار اصحاب کهف است شاید معمای رقیم نیز حل گردد؛ زیرا اولاً اگر رقیم نام مکانی برای اصحاب کهف باشد، با توجه به دلایلی که قبلاً ذکر شد احتمال این که منظور از رجیب همان رقیم باشد زیاد است؛ بنابراین رقیمی که مکان اصحاب کهف بوده در نزدیکی عَمّان پایتخت اردن واقع شده است. ثانیاً با فرض این که منظور از رقیم نوشته ای باشد که سرگذشت اصحاب کهف بر روی آن نوشته شده باشد، با توجه به نوشته هایی که به خط یونان قدیم و ثمودیان روی دیوار این غار مشاهده می شود، غار اردن با این فرض نیز قابل تطبیق است و احتمالاً تنها غاری در مورد اصحاب کهف است که نوشته هایی با این قدمت در آن کشف گردیده است. حتی شاید بتوان گفت این نوشته ها که قدمت بسیار دارند تأیید کننده این نظریه هستند که تاریخ اصحاب کهف به پیش از موسی (ع) بر می گردد؛ بنابراین غار اصحاب کهف در اردن از نظر جغرافیایی و تاریخی مطابقت بیشتری با واقعیت دارد.
در فصل هفتم جغرافیای وقوع قصه موسی (ع) و خضر (ع) بررسی شده و در مورد موقعیت جغرافیایی مجمع البحرین این نتیجه حاصل شده است که این مکان در مناطق شمال آفریقا، تنگه داردانل و ارمنستان واقع نشده؛ چون نواحی مذکور از یک سو به محل اقامت موسی (ع) دور بوده و طی شدن مسافتی طولانی برای رسیدن به این مکان بسیار بعید به نظر می رسد. از سوی دیگر این مناطق نسبت به جزیره العرب بعد مسافت داشته و عرب عصر نزول با آن نقاط ارتباط مستقیم نداشته است. هم چنین باب المندب به دلیل دور بودن از مکان زندگی موسی (ع)، مجمع البحرین مذکور در سوره کهف نیست؛ بنابراین در بین اقوال مطرح شده در این مورد نواحی محتمل، مصب رود اردن به دریاچه طبریه و هم چنین مکانی است که خلیج سوئز با خلیج عقبه در دریای سرخ تلاقی می یابد. آن چه این دو احتمال را تقویت می کند این است که اولاً این مکان ها به محل سکونت موسی (ع) نزدیک بوده و او پس از طی مسافتی در نصف روز و یا حداکثر یک روز به این نقاط رسیده است. ثانیاً عرب عصر نزول با این نواحی در آمد و شد بوده و با این محل ها به خوبی آشنایی داشته است؛ اما آن چه قول مربوط به فلسطین را تقویت می کند از یک سو نزدیکی بیشتر دریاچه طبریه نسبت به دریای سرخ به محل زندگی موسی (ع) و از سوی دیگر سازگاری بیشتر با آیات قرآن است؛ چون اطراف دریاچه طبریه کوهستانی بوده و شهرها و روستاهای زیادی در کنار آن وجود داشته و این مکان، محل کشتی رانی بین مناطقی بوده که در اطراف آن واقع گردیده است. هم چنین روایات وارد شده در این زمینه این قول را تأیید می کند.
در فصل هشتم به جغرافیای سد ذوالقرنین پرداخته و موارد اختلافی در این مورد مطرح شده و این نتیجه حاصل شده است که دیوار چین و سد باب الحدید ویژگی های سد مذکور در قرآن را ندارند؛ چون اولاً سازندگان آن ها ویژگی های شخصیتی مذکور در قرآن برای ذو القرنین را ندارند. ثانیاً با آهن ساخته نشده اند؛ بلکه با سنگ و صاروج بنا گردیده اند و ثالثاً به دلیل دور بودن از جغرافیای معهود عرب عصر نزول و هم چنین عدم معهودیت آن مناطق برای بنی اسرائیل و قوم یهود نمی توانند همان سدی باشند که قرآن در سوره کهف از آن سخن گفته است. سد مأرب در یمن اولاً برای اهداف کشاورزی و جلوگیری از سیلاب های فصلی بنا شده و هدف از ساخت آن جلوگیری از حملات اقوام مهاجم نبوده است. ثانیاً جنس آن از سنگ بوده نه آهن و ثالثاً ملوک حمیر صرف داشتن پیشوند ذو در القاب خود نمی تواند ذو القرنینی باشند که قران از آن یاد کرده است؛ بنابراین سد ساخته شده در یمن نمی تواند سد ذو القرنین باشد. سد باب الابواب از یک سو تاریخ ساخت آن با تاریخ زندگی ذو القرنین در قرآن مطابقت ندارد و از سوی دیگر در ساخت آن آهن به کار نرفته است؛ بنابراین نمی تواند سد ذو القرنین باشد. تنها قول محتمل در این خصوص سدی است که کورش هخامنشی در تنگه داریال در کوه های قفقاز در مناطق شمالی بین النهرین بسته است. این نظر می تواند صحیح باشد. چون شخصیت سازنده و مصالح به کار رفته در ساخت آن، با ویژگی های ذو القرنین و سد او در قران و کتاب مقدس مطابقت دارد. هم چنین سازنده آن به گواهی آثار باستانی کشف شده احتمالاً ملقب به ذو القرنین بوده است. به علاوه منطقه ای که سد در آن واقع است برای عرب عصر نزول و قوم یهود در آن زمان معهودیت داشته و نیز برخی روایات بر وجود سد ذو القرنین در منطقه ای بین آذربایجان و ارمنستان دلالت دارند.